او در دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و چنان پرتلاش و منظم به تحصیل مشغول شد که باعث شگفتی اهل بصیرت گردید.در آن زمان مرتضی آرزو میکرد که روزی بتواند در درس میرزا مهدی شهیدی رضوی - مدرس فلسفه الهی - حاضر شود، اما این آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمری درگذشت
او معتقد بود دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین به طور تدریجی در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، آموزشهای غلطی است که به نام اسلام داده میشود. این دین مقدس بیش از هر چیز، از طرف برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه صدمه میبیند. حضرت امام خمینی - الگوی علم و تقوا - درس اخلاق تشکیل داد و به نور افشانی و انسان سازی پرداختمطهری به زیارت آن استاد بزرگ نایل آمد و از سرچشمه زلال او سیراب شد. این درس در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم علمی آن. درس "یافتن " و "رسیدن " بود نه فقط "دانستن " و "آموختن ".
مرتضی از سویی، غرق در مطالعه و تحصیل و تدریس و از سویی دیگر یکی از مهمترین کارهایش و بلکه عالیترین و مهمترین کارهایش و بلکه عالیترین و مهمترین فعالیتش، راز و نیاز و مناجات نیمه شب و اشک سحری بود. او شیرینی و لذتی از این کار مبارک و سعادت آفرین، احساس میکرد که شب تیره زندگیش را تبدیل به روز روشن مینمود.مطهری، تحصیل رسمی علوم عقلی و فلسفی را در سال 1323 شمسی آغاز کرداو بحث حکمت از "شرح منظومه " حکیم سبزواری و مبحث نفس از "اسفار اربعه " صدرالمتألهین شیرازی را در محضر حضرت امام خمینی آموخت. وی بعد از ورود آیة الله بروجردی به قم، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کرد و از بحثهای مجتهد پرور آن عالم ربانی بهره مند شد. او پیش از رسیدن به مرحله اجتهاد، از آیة الله بروجردی تقلید میکرد
مطهری، درس اصول فقه را از "مباحث عقلیه " به طور خصوصی از حضرت امام خمینی فرا گرفت (12) و راز و رمز اجتهاد را از آن حکیم الهی و فقیه وارسته بیاموخت.در سال 1329 ش. استاد مطهری در محضر درس استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی حاضر شد و مبحث "الهیات " از کتاب "شفا" (تألیف ابوعلی سینا) را از آن حکیم بزرگ بیاموخت.استاد مطهری، همچنین در دوره تحصیل همفکر و یار و یاور سازمان انقلابی و اسلامی "فدائیان اسلام ". بود. این حزب سیاسی اسلامی که در سال 1324 شمسی، از سوی روحانی مبارز سید مجتبی نواب صفوی تشکیل شد نقش مؤ ثری در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت .استاد مطهری در سال 1331 هجری شمسی با دختر آیة الله روحانی (ره ) ازدواج کرد و در همان سال - در حالی که در به مدرسی مشهور بود - به تهران هجرت کرد.
در سال 1333 استاد مطهری تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد. استاد در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی ) آن دانشگاه بیش از بیست سال به مبارزه عالمانه با جهل، مادیگری و غربزدگی پرداخت.او معتقد بود دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین به طور تدریجی در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، آموزشهای غلطی است که به نام اسلام داده میشود. این دین مقدس بیش از هر چیز، از طرف برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه صدمه میبیند. بعد از تأسیس انجمن اسلامی پزشکان (1337 - 1338 ش.)، استاد مطهری، چراغ آن انجمن شد و در زمانی که سردی و تاریکی جامعه را فراگرفته بود به دلهای سرد، گرمی بخشید و نور و روشنایی داد.استاد یکی از مهمترین سخنرانان جلسات این انجمن بود. ایشان در سخنرانیهایش، موضوعات حساس و سرنوشت سازی مانند توحید، نبوت، معاد، مساله حجاب، بردگی در نگاه اسلام، صلح امام حسن علیه السلام، امام صادق علیه السلام و مساله خلافت، مساله ولایت عهدی امام رضا علیه السلام، تربیت اسلامی، فطرت، ربا، بانک، بیمه و... را مورد بررسی عالمانه قرار داد و آثاری ارزشمند به یادگار نهاد.طرح تدوین "داستان راستان " از سوی یکی از مؤ سسات علمی به آیة الله مطهری پیشنهاد شد. استاد چون این کار را پسندیده و مفید یافت تعهد کرد که آن را انجام دهد. او در زمانی شروع به داستان نویسی کرد که استادی مشهور در دانشگاه بود و از شخصیتها و عالمان مهم مذهبی در کشور شمرده میشد.
جلد اول داستان راستان در سال 1339 و جلد دوم در سال 1343 چاپ و منتشر شد و با توجه و استقبال کم نظیر مردم مواجه گشت آخرین اثر قلمی استاد مطهری، کتاب "مقدمهای بر جهان بینی اسلامی " است این کتاب در سالهای 56 و 57 به رشته تحریر در آمد.آن استاد عالیقدر انحرافات فراوانی در نشریات برخی گروههای به ظاهر اسلامی و آثار بعضی روشنفکران مسلمان درباره جهان بینی اسلامی مشاهده میکرد. بدین علت و برای جلوگیری از التقاط، و از همه مهمتر برای روشن کردن نظر اسلام، این اثر پر برگ وبار را نوشت و در آن بسیاری از اشتباهات فکری روشنفکران را آشکار ساخت.استاد مطهری بنا به توصیه حضرت امام خمینی از سال 1351 تا 1357، هفتهای دو روز به قم میرفتند.و در حوزه علمیه، دروس مهمی مانند شناخت، اصل غائیت، فلسفه هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، "منظومه "،"نجات " و "اسفار" تدریس میکردند .استاد مطهری یکی از اعضای شورای رهبری حزب سیاسی اسلامی و نظامی "هیأتهای مؤ تلفه اسلامی " بود
منبع تبیان
در این پست برایتان دو تم زیبا از شهید مطهری گذاشتم و همچنین به زودی میتونید علاوه بر والپیپرهای استاد شاهد تم های استاد نیز در این وبلاگ باشید اصل این دو تم رو میتونید در سایت آوینی ببینید
تم شهید مطهری برای گوشی های سونی اریکسون مدل k750
تم شهید مطهری برای گوشی های سونی اریکسون مدل k800
برخیز!
اى نهرِ روان خون تو جارى عشق
وى خفته به خون به راه بیدارى عشق
از خدعه هنروانیان دلتنگیم
برخیز! دوباره، از پى یارى عشق
دکتر سید حسن حسینى
یاد استاد
در آینه کتاب دیدیم تو را
در چشمه آفتاب دیدیم تو را
در باغچه نگاه رُستى اما
انگار، شبى به خواب دیدیم تو را
سید محمد عباسیّه کهن
داستانها ز راستان گفتى
پشت اگر از غمت دو تا نکنم
چون توانم؟ بگوى تا نکنم
پیرهن روز ماتم تو به تن
چه کنم من، اگر قبا نکنم؟
ماجرایت مرا کُشد که کند
من اگر شرحِ ماجرا نکنم
سوگوارِ غمت چرا نشوم؟
قصّه ماتمت چرا نکنم؟
در عزایت چرا نگریم زار؟
از برایت چرا رَثا نکنم؟
شُکر شاگردیت نگویم باز
حقّ استادیَت ادا نکنم ؟
شیون از درد مصطفى نزنم
ناله در مرگ مرتضى نکنم
چه کنم اى مطهّرى؟ چه کنم؟
گر به سوگ تو گریهها نکنم؟
ریخت از چشم مرد حق خوناب
خاست فریاد مسجد و محراب
جنت کردگار جاى تو باد !
سِدرَة المُنتَهى سراى تو باد!
حَسبىَ اللّه گفتهاى همه عمر
هم حساب تو با خداى تو باد!
کرد دستت گرهگشایى خلق
دست ایزد گرهگشاى تو باد!
پاى مردتو درسراى دگر
سیرت پاک مصطفاى تو باد!
چون همه راه مصطفى رفتى
صحبت مصطفى جزاى تو باد!
پاسدار خلوص و صدق و صفات
خلفِ صدق مجتباى تو باد!
اى شهید رهِ خدا و رسول
در ره حق شهادتت مقبول
دکتر مظاهر مصفا
عقل سرخ
حکمت حکایتی ز لب دلربای توست
جان کلام در سخن جانفزای توست
اشراق اگر به مدرسه نوری فکنده است
آن نور، نور شعله چشمهای توست
دست شفا نجات نبخشد به درد و رنج
داروی درد عشق به دارالشفای توست
حاجت به فهم شرح اشارات شیخ نیست
تا چشم ما به چشم اشارتنمای توست
با عقل سرخ، هستی و مستی به هم نساخت
خون جای باده قسمت جام بلای توست
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که میشنوم، ماجرای توست
بگ. چگونه دم از عشق دم میزنی «عادل»
آنجا که آفتاب براید نه جای توست
غلامعلی حداد عادل
مجاهد شهید مطهر
مرتضی را چون آیینه مظهر
ای مجاهد شهید مطهر
خون تو حافظ دین و دفتر
ای شهید ره حکمت و علم
دیده در خون دل شد شناور
در عزای تو ای بحر تقوا
می گدازد دلم را به مزمر
گریه بر ناله ره بسته و غم
چون سرایم ماجرای ماتم تو
خامه لرزد در کف من از غم تو
تا که غم نشکند داغ من را
در شگفتم من چه گویم خدایا
سینه سوزد چو کانون اخگر
در عزای جانگزایت
زین چمن آن درخت تناور
بشکند دست آن کس که بر کند
کز خزان ستم گشته پرپر
هر شب و روز دیده بارد گوهر پاک
از غم تو ای امید خفته در خاک
بی تو رهبر سیه جامه پوشید
خشم امت ز سوگ تو جوشید
زندهای زنده تا صبح محشر
خود نمیری که مردن تو را نیست
زندگی از تو زاید مکرر
نقش هر دفترت زندگی ساخت
ای خطیب دلنواز نکته پرداز
عندلیب نغمه ساز کرده پرواز
جانفزا نکته هایت ز منبر
ای دریغا! مکتب از علم
زان که این گونه فرموده رهبر
در غم تو من چه گویم
پارهی قلب من رفته از بر
حاصل عمر من رفته از دست
رفتی و مانده یاد تو در سر
رفتی و مانده داغ تو در دل
حمید سبزواری
نشد ابرو خم از سنگینی بار قفس ما را
که این سنگین سبک تر باشد از بال مگس ما را
به رغم عدل و آزادی خلاف هرچه در عالم
به جرم راستی افکنده در زندان عسس ما را
تنک پرمایگان توبه فرما را ز ما برگو
گردنجانیم و نتواند خریدن هیچ کس ما را
خود آزادی به دست آور که کس نفرستد این گوهر
از آن سوی بحار و ساحل رود ارس ما را
دموکراتش لقب بخشند هر خودرأی و خودکامی
در این مکتب که معنی واژگون گردیده اسما را
زبیت المال ملت گنجها سهم تبهکاران
بیات آجر و صبحانه آب و عدس ما را
اینجانب با این که فاقد طبع شعر است یک روز اشعار بالا را به ابیات ذیل استقبال کرد
زمنزلگاه آن محبوب یاران را خبر نبود
همی آید به گوش از دور آواز جرس ما را
صبا از ما ببر یک لحظه پیغامی به روح الله
که ای یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را
به رغم کوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز
میان ما و تو پیوند تا باشد نفس ما را
سزاوار تو ای جان کنج زندان نیست منزلگه
سزد گر خون ببارد از دو دیده هر نفس ما را
رواق منظر دیده مهیای قدوم تو
کرم فرما و بپذیر از صفا این ملتمس ما را
تمام ملت ایران فکنده چشم بر راهت
به راه عدل و آزادی ، نه باک از هیچ کس ما را
منبع :سایت روایتگر